نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





چشمک

دختر در کتابخانه دانشگاه مشغول کتاب خواندن بود که پسر جوانی کنارش اومد و ارام از او پرسید می تونم اینجا بشینم ،دختر با صدای بلند گفت :من امشب خونه ات نمیام همه دانشجویان که در کتابخانه بودند با تعجب به پسر نگاه کردند و پسر شرمنده شد ،و رفت گوشه ای نشست و مشغول مطالعه شد .پس از مدتی دختر وسایلش را جمع کرد وقتی داشت از کتاب خانه خارج میشد رفت و در گوش پسر گفت من روان شناسی خوندم میدونم کاری کردم خجالت زده بشی پسر بلند داد زد اوه ۲۰۰ دلار واسه یه شب زیاده ،همه دانشجوها با نفرت به دختر نگاه کردند ،پسرک چشمکی زد و گفت منم حقوق می خونم میدونم چطور بی گناه رو گناه کار کنم


[+] نوشته شده توسط bi nam در 14:25 | |







سیگار

رو پاكت سیگار نوشته بود
 
سیگار برای شما و اطرافیانتان زیان آور است...

تو دلم گفتم:
 
تو یه نفر اطراف من پیدا كن قول میدم
 
به خاطر اونم كه 

شده سیگارو ترك كنم.
 


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:38 | |







عاقبت

عــــــاقبت یک جـــایـــی ...
 
یک وقتــــــی ...

 به قـــول شازده کوچــــولو:

 دلـت اهلــی یک نفــر می شـــود ...


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:35 | |







غم نگاهم

مادرم میگوید ...

 خودت را هم بُکُشی


 ردّ این غم مشکوک


 پشت شیطنتهای دائمی نگاهت

 گم نمی شود ..!!!

 


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:34 | |







این بار


این بار که آمدی دستانت را روی قلبم بگذار ...
 
 
تا بفهمی این دل با دیدن تو نمی تپد ، می ایستد!
 

92/03/12| |سرمه| Oηe ℭℳ |


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:33 | |







حرف دلم

حرف های دلم را هرگز کسی نمیفهمد،
فقط روزی مورچه ها خواهند فهمید!!!!
روزی که زیر خاک گلویم را به تاراج میبرند ...!!!!

 


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:31 | |







دستهایت

دست های تو....

گــاهــی وقــتــهــا مــجــبــوری اَحــمـق بــاشـی !

رویِ کــاغـَـذ مــیــنــویــســم

دَســتــهــایِ تـــُـو . . .

و رویِ آن دســت مــیــکــشــم . . . !!
 


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:30 | |







نیامدی

بـی قـرار هیـچ قـراری نبـوده ام

مگـر

 قـراری کـه باتــــو داشتم و

هـرگـز نیـامـدی ...


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:30 | |







فقط سکوت

بیاید بنشیـــــــــند فقط سکوت کنـــــــــــــــد

و من هے حرفـــــــــــــــ بزنم و بزنم و بزنم………

تا کمے کمـ شود این همـــــــــــــــــــــــ ـہ بار

بعــــــــد بلند شود و برود

انگــــــــــــــار نه انگــــــــــــــــــار… .. .. .

 


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:28 | |







صید ماهی

 
امروز دردهایم را به رودخانه سپردم؛
 
چه صیدی کردصیاد؛
 
ازماهی های دق کرده …
 


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:27 | |







ساده هستم

ساده هستم

ساده میبینم

ساده میپندارم زندگی را

نمیدانستم جرم میدانندسادگی را!!!

سادگی جرم است ومن مجرم ترین مجرم شهر

ساده می مانم

ساده میمیرم

اما...

ترک نمی گویم پاکی این سادگی را


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:22 | |







نزدیکتر بیا

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

نزدیک تربیا...

من به دورشدن توعادت ندارم...!!!

نزدیک باش...

حتی اگربخواهی درخیالم باشی.

نه نه خیالت کافی نیست!

دستانت رابده...

 


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:20 | |







محکوم

 

قطره ای هستم ازدریایت...

 

نکندمرامحکوم به بخارکنی...!

 


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:19 | |







........

عمیقترین دردزندگی...

 

دل بستن به کسی است

 

که بدانی...!!!

 

هرگزبه توتعلق ندارد!


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:18 | |







فانوس

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

شایدفانوسم راگم کرده ام...!!!

 

که هرچه میروم دورترمیشوم!


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:17 | |







لرزش

 اگر  یکی دستتو گرفتو دلت لرزید..

 

زیاد عجله نکن..

 

یه روز بادلت کاری میکنه که دستات بلرزه...


[+] نوشته شده توسط bi nam در 22:2 | |







ندارم

دارم

خواستم چشمهایت را از پشت بگیرم

دیدم طاقت اسم هایی را که میگویی ندارم


[+] نوشته شده توسط bi nam در 22:0 | |







بی خیال

 

میخواستم داستانی از علاقه ام به توبنویسم

 

یکی بود یکی...

 

بیخیال...!

 

خلاصه اش میشود:

 

دوست دارم...لعنتی..!


[+] نوشته شده توسط bi nam در 21:59 | |







دلم گرفته

دلم گرفته از ادمایی میگن دوستت دارم

 

اما معنیشو نمیدونن،از ادمایی که

 

میخوان مال اونا باشی اما خودشون مال تو نیستن،

 

از اونایی که زیر بارون برات میمیرن و وقتی

 

افتاب میشه همه چیز یادشون میر

ه


[+] نوشته شده توسط bi nam در 21:58 | |







نامرد

سری دختر زیبایی رو تو خیابون دید ...شیفته اش شد...

چند ساعتی با هم تو خیابون قدم زدند...

که یهو مازراتی جلو پاشون ترمز زد...

دختر به پسر گفت:

خوش گذشت اما من همیشه نمیتونم پیاده راه برم...

کار نداری؟!!بای...

دختره نشت تو ماشین

راننده بهش گفت:خانم ببخشید میشه پیاده شید...

من راننده ی این اقا هستم...


[+] نوشته شده توسط bi nam در 21:57 | |



صفحه قبل 1 ... 36 37 38 39 40 ... 64 صفحه بعد