نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





اجازه هست؟

اجازه هست که عشقتو،توکوچه هادادبزنم؟

روپشت بوم خونه هااسمتوفریادبزنم؟

اجازه هست که هرنفس ترانه بارونت کنم؟

ماه وستاره روبازم فدای چشمونت کنم؟ 

اجازه هست که خنده هات قلبموازجابکنه؟

بهت بگم عاشقتم،دوست دارم یه عالمه

اجازه هست نگاهتو،توخاطرم قاب بکنم؟

چشمی که بدخواهمونه،به خاطرت خواب بکنم؟

اجازه فریادبزنم:توقلبمی تابه ابد؟

بدون اگه رسوابشم به خاطرت خوبه،نه بد!

اجازه هست دریاباشم،کویرروپیمونه کنم؟

توصدف دلم بشی،من تودلت خونه کنم؟

اجازه هست....؟؟


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:25 | |







من

مـטּ...!

بـــ یکــ بلنــב گریــ کرבטּ نیــاز בارمـ...

از همــآטּ هــآیــے کــ تمامـ تهے مغزمـ را بیروטּ میرزב...

از همــآטּ هــآیــےکــ اگر کســے بشنوב...

פֿــیال میکنــב بـבبخت تریــטּ آבمـــِ روے زمینمـ...

 

http://www.up.98ia.com/images/q7mjpf0gvusx28igkra.jpeg


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:16 | |







دیشب

 

دیشب که نمی دانستم به کدام یک از دردهایم بگریم..

کلی خندیدم...


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:14 | |







قمار نکرده ای نمیدانی

 

می ریخت تاس...

              می ریخت سکه ....

                               می ریخت اشکهایم...

                                           هــــــــــــــــــی   

قمار نکرده ای تا بدانی.......


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:14 | |







همیشگی



حضورت در قلبم مثل نفس کشیدن است

آرام، بیصدا، اما همیشگی


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:10 | |







تنهاترم



کوچه را دیدی به وقت شب چه تنها می شود!

                              بی تو...!!!


                            از آن کوچه هم تنهاترم...!!!؟؟


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:10 | |







نه نمیدانی

 

نه!
نمیــــــــدانی...
هیچکس نمیداند پشتــ این چهره ی آرامــ در دلم چه میگذرد...!
نمیـــــدانی!!
کسی نمیداند
اینــ آرامش ظاهــــــر
و این دل نـــــــا آرامـــ
چقدر خسته ام میکند


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:9 | |







بگو با من میمانی

دلخوشی هایم کم نیست
همه چیز هست برای تنها نبودن
اما...
من دنبال کسی هستم برای باهم بودن
دلخوشی من زمزمه کردن نام توست زیر لبهایم

میترسم، آن را هم از من دریغ کنی
آهسته در گوش خیالم بگو با دل من میمانی


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:8 | |







نه صدایت کردم ... نه رهایت ...



خواستم صدایت کنم، اما نشد ...
خواستم رهایت کنم، نشد ...
خواستم یک دلیل برای بودنت
یا که شاید برای نبودنت، اما نشد ...
دلم می خواست صدایت که می کنم، فریاد باشم ...
دلم می خواست رهایت که می کنم، مرده باشم ...
ولی افسوس که نه فریاد بودم، نه مرده ...


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:7 | |







دوستت دارم

 

دوستــــت دارمــــ

 

به انـدازه ی تمــــامـ لحظه هـایی

 

که به یاد من نیستی

 

به اندازه ی تمــــامـ شبهایی که

 

با حرف هایت آزرده ام کردی...

 

به اندازه ی تمــــامـ شبهای بارانی ام...

 

دیگر سـمـت من نیــا!!!

 

نه این که دیگر نمیخــواهمت...

 

نــــــه!!!

 

میترسم تکه های تیز قــلب شکـسـته ام

زخـمی ات کنند...


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:6 | |







حالا . . . مـن از ڪـجا بیاورمت نفسم؟!؟

 

وقت هایـﮯ هست . . .

 ڪـﮧ دلم جز بـﮧ بودنت رآضـﮯ نمـﮯشود . . .

 حالا . . . مـن از ڪـجا بیاورمت نفسم؟!؟


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:4 | |







چنین بهانه میکند




شب است و یاد تو مرا پر از ترانه می کند
چه کرده ای که دل تو را چنین بهانه می کند


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:4 | |







دل داند و من

 

اشتیاقی كه به دیدار تودارد دل من،

 

دل من داند و من دانم و

دل داند و من


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:3 | |







اغاز گردان

 

كسی با سكوتش

مرا تا بیابان بی انتهای جنون برد

كسی با نگاهش

مرا تا درندشت دریای خون برد

مرا باز گردان مرا ای به پایان رسانیده

.

.

.

آغاز گردان!


[+] نوشته شده توسط bi nam در 1:2 | |







درد میکند




تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام


دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو،

دردش متفاوت باشد ویرانم می کند؛

من از دست رفته ام ، شکسته ام،
می فهمی ؟

به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛

اما اشک نمی ریزم...

پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند...


[+] نوشته شده توسط bi nam در 13:33 | |







دیر نیا




پالتوی امسالت رابه نـــگاه منتظـــرم بخر...

من سر قـــرار همیشگی با احساســی تابستـــانی

 اما تــردیدی زمستـــانی منتظـــرم...

به فکر لــرزش پاهای ســردم باش

 دیـــر نیـــا.......


[+] نوشته شده توسط bi nam در 13:32 | |







شهامت




شهـــامــت مــی خواهــد

ســـــرد بــاشــی...

و گــرم لبخنــد بزنـــی ..!


[+] نوشته شده توسط bi nam در 13:31 | |







دخترک





دختـــرک رفت ولــی زیـر لب این را میگفت :

” او یقینــا پی معشــوق خودش می آیــد “

پســرک ماند ولــی روی لــبش زمـزمـه بود :

” مطمئنــا که پشیمــان شــده برمیـــگردد “


عشـــق قربـــانی مظلـــوم ” غـــرور ” اســـت هــنوز . . .


[+] نوشته شده توسط bi nam در 13:30 | |







بی انصافی



انصـــاف نبـــود ...

رفــتنت با خــودت بـاشــد ،

فـــرامـــوش کــردنت بــا مــن …


[+] نوشته شده توسط bi nam در 13:30 | |







خاطرات


حـرف تــازه ای نـدارم …

فقـط ....

خـزان در راه اسـت …




کلاه بگـذار ســر خـاطــراتی که یـخ زده اند ،

شـاید یـادت بیـافتد جیب هـایت را وقتـی دست هـایم مهمـانشـان بـودنـد …
.


[+] نوشته شده توسط bi nam در 13:29 | |



صفحه قبل 1 ... 40 41 42 43 44 ... 64 صفحه بعد