همیشه به آدما به اندازه ای محبت کن که:
مجبور نشی بهشون ثابت کنی
احمق نیستی!
.
.
.
ﺗﺎﺯﮔﯿﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﻢ...
ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺧﺮ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﺮﺩﻩ
.
.
.
میدانید ... !؟
حالا که فکر مے کنم
بعضے ها ...
همان بـــــعـــــــــضے هــ ـــ ـــا بمانند
خیلـــــــــــــی بهتر است ..
.
.
ببینمت . . .
گونه هایت خیس اسـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چه بود ؟
هان !
باران . . .
باز با باران ، قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنـد . . .
.
.
[ تنہا باشْ چوטּ واست مفيـבه ]
[ مثہ مـטּ ، يكے كہ سايش سفيـבه ! ]
.
.
.
دلم هوس یک دوست قدیمی کرده
یک رفیقِ شش دانگ
یک آرامِ دل ،
کسی که امتحانش را در رفاقت پس داده
و دیگر محک زدن و زیر و رو کردنی در کار نباشد
رفیقی که
من نگویم و او بشنود...
بخندم و حجــم بغضم را در خنده ام ببیند...
رفیقی که بگویمش برو ،
اما بماند
که نرود ،
وقتی ماندنش آرامم می کند
دلمـــ برات تنگ شده دوست خوبم.
.
.
دلم کـــــــــــمی خدا میخواد…
کمی سکـــــــــــوت…
کمی دل بریدن میخواد…
کمی اشک…
کمی بهت…
کمی آغوش آسمانی
کمی دور شدن از این آدمها…!کمی رسیدن به خدا…
.
.
.
פֿودҐ را בوست دارَҐ ،اَز روزے ڪـﮧ دریافتِـﮧ اَҐ ،
جُز פֿودҐ ڪَســے را نَـدارَҐ ڪـﮧ دلـدارے اَمـ بـِدهَـد ،
بَرایَـمـ آواز بِـפֿوانَـد
وَ با هَمِـﮧ ے بَـدیهایَـمـ ،
تَرڪَـمـ نَکُنَـد .. .
اَز وَقتـے פֿودҐ را دوست دارَҐ ،
دیگَر ... تَنهآ نیستَـمـ ...